عیانِ دل

حرف‌های عیانِ دل

۴۲ مطلب با موضوع «اینترنیسم» ثبت شده است

اینتوباسیون

بمونه به یادگار از روز شنبه، ۲۵ دی ماه که در کشیک دکتر علای عزیز و دوست‌داشتنی (اورژانس) رفتم لارنگوسکوپ گرفتم دستم و مریض رو اینتوبه کردم! 

هرچند مریض دوم رو نتونستم اینتوبه کنم و باز بهم یادآوری شد که تو پزشکی نباید به فکر منافع کوتاه‌مدت مریض باشم و جنتل برخورد کنم! بلکه باید کاملاً coarse باشم که کار رو انجام بدم و مریض از منافع بلندمدت بهره‌مند بشه حتا اگه اولش دردش بگیره! این یک اصلی ه که همیشه بعد از هر پروسیجر موفق و ناموفق شخصاً تجربه‌اش کرده‌ام! 

- رگ‌گیری از خانوم با رگ ناخوب هم امروز انجام شد! درسته اولیش نبود، ولی برای من حس خوبی داره! ^_^

 

* دانشجوی پزشکی چیست؟ شخصی که از انجام موفق کارها و پروسیجرهایی که کارشناسی‌های سایر رشته‌ها -با توجه به تخصص و رشته‌اشون- به طور روتین انجام می‌دن، بال درمیاره! :))

* حتا از اینکه مردمکی که رفلکس نوری مختل داره دیده‌ام هم خوشحالم! یا از گرافی که دیسک مزمن گردن رو از حادثه حاد افتراق می‌ده! 

* تنکس گاد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بابای فاطمه

فردا حدوداً ۶:۱۰ باید راهی بیمارستان می‌شدم. چون راند استاد ۶:۵۵ هست و قبلش هم باید مریض‌هامون رو بشناسیم.

تو فکر این بودم که اسنپ بگیرم و اینکه چه ساعتی بگیرم که برسیم تا وقتش یا آیا اون ساعت اسنپ گیرم می‌افته (تبریز سر ظهر هم ممکنه دیر اسنپ گیرت بیاد چه برسه اونموقع صبح) و کمی فکری راجع به اینکه «قرار بود با یه آژانس هماهنگ کنم که این یه هفته رو یه ماشین مشخصی بیاد دنبالم و یادم رفته» که فاطمه پیام زد فردا میاد دنبالم! *-* صبح‌ها فاطمه همراه پدرش قراره برن بیمارستان و تو مسیر قراره منم بردارند! *-* خیلی چشمام قلبی شد و مودمم بهتر شد! *-*

- حتا حس کردم بابای خودمه :( منم بابام برای دوستام ازین کارا می‌کنه :(

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

PICU

الان نیاز داشتم یه جایی باشه که از اینکه فردا باید ۶:۱۰ دقیقه از خوابگاه بزنم بیرون تا ۶:۳۰ بیمارستان باشم غر بزنم توش و از این بنویسم که حتا آهنگ‌های قری هم نمی‌تونند افسردگی پس از برگشتم رو جبران کنند و تنها راه خوابیدن و فراموش کردنه که اونم هنوز زوده. تازه باید دوش هم بگیرم برای فردا :( 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تموم بشه دیگه

هر هفته بعد از برگشتن از خونه دچار افسردگی پس از برگشت از خونه می‌شم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

علم

هرچقدر تو علم پزشکی اطلاعاتم بیشتر شده، بیشتر فهمیده‌ام که انسان‌ها چقدر موجودات عجیب و متفاوتی از توصیفات فرهنگ و سنت هستند! انسان‌ها ضعیفند، گوشت و خون‌اند، انسان‌ها حیوان متکلم‌اند! خطاهای -با حکم فرهنگ سنتی ما!- انسان رو بیشتر تونسته‌‌ام به انسان بودنش و نه ذات پلید و کثیف شخصی‌اش ربط بدم! خسته‌شدن‌هاش، کم آوردن‌هاش، رد دادن‌هاش .. و کامل نبودن‌هاش.

 

- یه کیس امروز تو اورژانس بیمارستان کودکان بود، کودک سه ساله. والدینش با شک و احتمال تشنج - seizure - آورده بودنش؛ اما در واقع تشخیصش self-grat**ification و به نام قبلی infantile mas**turbation بود! یه رفتار طبیعی در رشد که به مرور هم خودش متوقف می‌شه! که حتا این کار در جنین داخل رحم هم دیده شده! بدون درک از چیستی ماجرا! اما اگه فهمیدن این اتفاق، برای بچه‌ی خودم بدون پیش‌زمینه‌ای از دانش پزشکیم بود چطور فکر می‌کردم؟ چطور قضاوت می‌کردم؟ چه حس گناهی رو ممکن بود به بچه‌ی حدوداً ۱۰ ساله‌ام که درکی از این قضایا نداره القا کنم؟ 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بیماری‌های کودکان

مشکلات مربوط به بچه‌ها انقدر در سنین مختلف به شکل‌های مختلف بروز پیدا می‌کنند که اگه تو یه بچه‌ی سالم رو باردار باشی و بعد بچه‌ رو هم سالم به دنیا بیاری باز نمی‌تونی نگران نباشی! 

انقدر این بیماری‌ها و اختلال‌ها برای من استرس‌زا هستند که به نظرم والدینی که بچه میارن، برای اینکه از استرس بیماری‌های احتمالی پیش‌نیامده فرسوده و افسرده نشن، یا باید ظرفیت منطقی و روانشناختی بالایی داشته باشن، یا به آینده فکر نکنند، یا هم اعتقاد قوی‌ای به وجودی مثل خدا داشته باشن! 

 

- سیمکارتمو ۹۱۴امو خاموش کردم. از سال ۸۸ تا دیروز داشتمش. 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

حسین

صبح یه مریض بدحال اومد، کودک ۶ ماهه، با سابقه مشکل قلبی. انقدر دهیدراته بود که من معایناتش رو که می‌نوشتم انگار کتاب می‌خوندم! کیس تیپیک sever dehydration... مامانش و باباش حال بدش رو قبول نداشتند! می‌گفتند کمی سرفه می‌کرد برای همین آوردیمش نبرید ICU! درحالی که بچه یه روز بود غذا (شیر نخورده بود!) اسهال داشت! تهوع داشت! تنگی نفس داشت! 

سرم‌تراپی که شروع شد و اکسیژن که گذاشتند کمی بهتر شد.. بعداً که رفتم ICUدیدم نگاهم می‌کنه و این در معاینه اطفال یعنی یه نشانه‌ی خوب.. الان که رفتم ببینم چطوریه دیدم اکسپایر شده :( :((((((((((( من کلی از نگاهش به من خوشحال شده بودم، که «عه، حالت بهتر شده کوچولو؟!؟» نباید اکسپایر می‌شدی:(

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

Nelson Pediatric Symptom-Based Diagnosis

همیشه این کتاب‌هایی رو که اپروچ دارن و میشه صفر تا صد بیماری‌ها رو با CC بیمار یاد گرفت و بلد شد که چطور به تشخیص درست برسیم دوست‌تر داشتم!

- در بخش اطفال از مهارت‌هام می‌تونم به معاینه بچه‌های خردسال درحال بازی کردن و خندوندنشون - یا لااقل نگریاندنشون- اشاره کنم. :)) خیلی خوشحالم. :))

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

فوتی بیمارستان اطفال

- یکی از بیماران بخش PICU (آی‌سی‌یو اطفال) فوت کرده بود. نمی‌دونم چه کیسی بوده و چرا؛ ولی مادرش هر کی با روپوش سفید می‌دید شروع می‌کرد به نفرین و توهین با صدای بلند و گریه: هیچ‌کدوم دکتر نیستید، فقط اومدید لاس بزنید.

فاطمه می‌گفت که کار مادر غیرمنطقی ه، جلوی در این بیمارستان نوشته‌اند که آموزشی؛ وقتی آورده این‌جا باید بدونه ممکنه خطای پزشکی هم باشه! 

- یادمه یکی از کشیک‌های شب تو اورژانس امام رضا، تو بخش حاد ۲ که خیلی خیلی شلوغه، منشی برای سه چهار نفر یکی دو تا آزمایشات رو ناقص/اشتباه نوشته بوده. این برای بیمار یعنی ۲-۳ ساعت انتظار و تلافی بیشتر در بیمارستان. اون شب که با خودم داشتم می‌گفتم «چه منشی سهل‌انگاری» که یهو حواسم به لود بالای مریض‌ها رفت. تو اون کشیک حداقل ۵۰ بیمار اومده بودند حاد ۲، برای هر مریض هم میانگین ۷ پارامتر آزمایشگاهی/رادیولوژیک درخواست می‌شد. یعنی منشی ۳۵۰ پارامتر رو وارد سیستم کرده بوده که از این تعداد ۵ تاش اشتباه/ناقص بوده اند؛ یعنی یک هفتادم. یعنی حدود ۱.۴ درصد خطا. در یک سیستم ۹۸.۵ درصد عملکرد خوب بوده! که فوق‌العاده هست! اما برای بیماری که خطا داشته چی؟ اگه فرض کنیم هر بیمار فقط یک خطا رو تجربه کرده، میانگین میشد یک‌هفتم خطا! یعنی ۱۴ درصد خطا که آمار خوبی نیست براش! و بدتر اون متوجه نیست چه پارامترهایی براش رد شده، فقط می‌دونه یک بار خون‌گیری شده و اشتباه رد شدن یک پارامتر براش به معنی اشتباه رد شدن کل خونگیری تفسیر می‌شه و اگه درخواست رادیولوژیک نداشته باشه می‌تونه صد درصد خطا «درک کنه» این یه اشتباه کوچک رو!

- با فاطمه سر این بیمار صحبت می‌کردیم که من این محاسبات بالا رو بهش گفتم. در ۱۳.۵ روزی که ما اینجا بودیم هر روز تا ۴۰ بستری داشته‌ایم؛ (۱۵-۴۰) که میانگین ۲۰ می‌شه در نظر گرفت. حداقل ۳۰ نفر هم سرپایی تو اورژانس درمان و ترخیص شده‌اند. در این مدت فقط یک فوتی (به فرض اینکه این فوتی هم قطعاً خطا بوده) داشتیم و یک مورد هم تزریق اشتباه خون (که خانواده مریض نمی‌دونستند و فقط ما می‌دونیم!) آمار خیلی خوبی ه برای یه بیمارستان آموزشی، اما برای مادر کودکی که فوت شده این آمار چطوریه؟ یک بچه داشته و اولین بار به این بیمارستان مراجعه کرده و بچه‌اش فوت شده: صد درصد فوتی! ... 

- تنها می‌شه درکشون کرد و کمتر آزرده شد. و البته کارها رو درست انجام داد که به خاطر مشکلات legal دردسر برات ایجاد نشه! 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

تبلیغات

بخش خون، درمانگاه‌های تخصصی کودکان و نیز درمانگاه و اورژانس خون در یک ساختمان جداگانه هستند و به ترتیب طبقه سوم تا زیرزمین محسوب میشن. دیروز از بخش خون (طبقه سوم) می‌اومدم پایین تو طبقه دوم (درمانگاه) یه پسر حدود ۱۲-۱۱ ساله رو دیدم. طبق معمول می‌خواستم با چشمانم بهش لبخند بزنم و (ضمن رد شدن از راهرو) نگاه میکردم بهش که دیدم ایستاد و نگاه کرد بهم (حالتی شبیه ترس). ماسک و کلاه هم داشت و‌ فقط چشمهاش دیده می‌شدن. از حالت چشم‌هاش متوجه شدم که کیس سندرم داون ه. بعد یه جوری به نظرم گوگولی و دوست‌داشتنی‌تر به نظر رسید! یهو یه جوری شدم که چرا اگه این یه بچه سالم بود در این حد نسبت بهش حس دوست داشتن بیشتر نداشتم و گوگولی‌تر به نظرم نمی‌رسید؟ که دیدم ناخودآگاه به خاطر تبلیغاتی ه درباره‌ی گوگولی بودن سندرم داونی‌ها هست! خیلی عجیب بود و از اثرات تبلیغات ترسیدم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰