عیانِ دل

حرف‌های عیانِ دل

۴۲ مطلب با موضوع «اینترنیسم» ثبت شده است

اورثینک پست‌کشیک

شب گذشته کشیک بودم، مثل ۵ شب قبلش که متوالی کشیک بودم. و امشب کشیک نیستم و اورثینک کشیک نمی‌ذاره بخوابم. 

- برای اون خانوم آزمایش آزاد ثبت شد، اصلاً علت خارش جنرالیزه در سالخوردگان چیه؟ معمولاً کلستاز در زمینه کنسرت و..، کاش صبحش بدن یک پزشک دیگه ثبت کنه براشون

- اون بچه با شکم درد اومده بود چرا ازش یدونه قند خون نخواستم؟ نباید درمان علامتی می‌دادم، حتا اگه گریه می‌کرد. 

- اون خانومه با شکایت کیست بارتولین، آمپول تزریقی ندادم بهش. خوب میشه یعنی؟

- برای عفونت محل برش سزارین جز قرص باید پنی‌سیلین هم می‌دادم ؟ 

 

من در مدیریت بیماران اورژانسی مهارت نسبی دارم، چون در تبریز و در بیمارستان‌های فوق تخصصی ش زیاد تلاش کردم، ولی درمانگاه نبودم تا به حال، بهمون مداوای سرماخوردگی ساده رو یاد ندادند .. آه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

رزیدنتی

ترکیبی از دودلی و خستگی و ناامیدی که با شرایط خستگی و البته شام و ناهار نخوردن پُست کشیک ترکیب شده.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

رزیدنتی استریت

از نظر روحی دوست دارم بشینم روزی ۸-۹ ساعت درس بخونم برای آزمون رزیدنتی، ولی متأسفانه باید برم طرح.
امیدوارم این سه ماه هم تموم شه برم طرح بعد بشینم هی بخونم و تست بزنم تا یه سال. :‌‌(

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

پرستار س. ح.

یکی از اینترن‌ها بود، تو بیمارستان مدنی با هم بودیم. منو کلافه و دیوانه کرده بود! به معنی واقعی کلمه! از همون موقع تو ذهنم بود که من اشتباه کرده‌ام یا درست نیست کارهام یا این آدم سمی ه؟ 

امروز دیدم ۴ تا از اینترن‌های هم‌گروهی‌اش دارن راجع بهش می‌گن که همه رو - اعم از پرستار و پزشک!- دیوانه کرده و آیا نماینده گروه به مسئول ارشد گزارشش کرده یا نه؟ :)) چندتا هم از کارهای دیوانه‌کننده‌اش گفتند. 

خوشحال شدم. :))

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نبود مادرانگی

متأسفانه می‌بینم که وقتی دو زوج با هم اختلاف دارن، اونی که بچه رو کلاً رها می‌کنه و انگار اصلاً موجود اضافی‌ای هست و کاملاً بی‌احساس می‌شه نسبت به موجودیت بچه، خانومه! گاهی احساس می‌کنم مادرها می‌تونند خیلی خطرناک بشن وقتی که با پدرها اختلاف دارن.. من حتا دیدم که مادر دختر ۱۲ ساله‌اش رو شوهر داده بوده چون می‌خواسته طلاق بگیره و بچه دست و پاش رو می‌بسته!

قبلاً به این نتیجه رسیده بودم که محبت پدرها مادرانه تره... اوقات اختلاف و .. و در جامعه عمومی بیشتر این رو می‌بینم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اومیکرون

تو سال‌های دپرشن اینکه تنهایی می‌رفتم پزشک برام غمگین‌کننده بود. دفعاتی که افت فشارخون داشتم و تنهایی - با حال زار- می‌رفتم صف داروخونه و دارو می‌گرفتم و بعد هم می‌رفتم اتاق تزریقات که سرم دریافت کنم غمگین‌کننده‌تر. در عین حال، احساس می‌کردم که خودم برای خودم کافی‌ام. دیگه حتا در بدترین حالت هم خودم برای خودم کافی‌ام و دیگه بودن آدم‌ها کنارم از سر نیاز به داشتنشون نیست، از سر انتخاب برای بودنشون ه. 

الان که تقریباً قطعی هست این ابتلام به کرونا و درواقع، اینکه اومیکرون گرفته‌ام، دلگیرم کرده. مامانم چند بار از صبح گفته که بیاییم تبریز یا تو بیا خونه. ولی کجا برم با این اوضاع؟ تازه صبح هم می‌رم بیمارستان و سر کارم! تنهام، یه جورایی حرکت مازوخیستیه. بار دیگه برای خودم دارم ثابت می‌کنم که خودم برای خودم کافی هستم و نیازی ندارم به کسی غیر خودم. اما این سری اون نیاز به دریافت توجه رو بروز دادم و مثلاً به خانواده گفتم که مبتلا شده‌ام. کاری که قبلاً انجام نمی‌دادم. با این حال، باز دلیل نمی‌شه از سر این حس گریه‌ام نگیره و گریه نکنم. : )) گاهی حس می‌کنم علارغم اینکه این همه سال خودمو قوی‌تر کرده‌ام، هنوز اون ته‌مایه‌های لوس بودنم مونده. : ))

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نوزادان

بخش نوزادان اینطوری ه که یکی از بچه‌ها بیدار می‌شه از خواب و گریه می‌کنه، پشت بندش یکی یکی بقیه هم شروع می‌کنند به گریه کردن. :))

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

NICU-3

مهرماه که ما بهداشت بودیم و وارد بخش‌های درمانی نشده بودیم، هنوز ابهت اینترنی رو تجربه نکرده بودیم.‌ :)) اون ماه محیا اینترن عفونی بود و وقتی که صحبت از اوردرنویسی بود، پرسیدم چطور بلدید اینا رو؟ محیا گفت غریزی. :)) غریزی می‌ریم تجویز می‌کنیم. :)) این حرف خنده‌دار بود ولی با گذشت زمان بیشتر می‌فهمم این غریزی یعنی چی! مخصوصاً ذوقتی اتند سوال می‌پرسه و تو کاملاً غریزی جواب می‌دی و اتند از اینکه اون سوال رو بلدی و جهت تحسینت چند ثانیه‌ای بیشتر به تو نگاه می‌کنه :))) 

ولی واقعیتش اینه که این مباحث یه روزی یه جایی گذرا به چشمت خورده، و یه روز لازمت می‌شه و تحت تأثیر شرایط استرسی یا نیاز یا هرچی مغزت -که خودش قبلاً بدون آگاهی تو تحلیل کرده دسته‌بندی کرده و تو یه بخش خاصی از حافظه‌ات قرارش داده- یهو مثل مامانا مطلب رو برات پیدا می‌کنه و می‌گه بفرما :))

 

- فاطمه اینطوری ه که وقتی چیزی راجع به کارهایی که باید انجام بدیم -وظایف اینترنی- اشتباه می‌دونه یا نمی‌دونه ترجیح می‌ده از رزیدنت یا پرستار بپرسه! مثلاً چندتا تخت داریم، چندتا مشاوره داریم و ... . من هم از اونایی‌ام همیشه وقتی چیزی رو بلدم نمی‌تونم کنترل کنم خودمو و جواب می‌دم زودتر.:))) و بعد فاطمه چون اعتماد نداره به جواب‌های من عصبانی میشه و تند حرف می‌زنه که «الهه اجازه بده» و بعدِ چند دقیقه علافی یا اشتباه دوباره می‌رسه به جواب من. :)))  اون اولا ناراحت می‌شدم و خشمگینی پیدا می‌کردم که سعی می‌کردم فقط بروز ندم. :)) الان این دو سری اخیر می‌خندم دور می‌شم :)) ولی یه تصمیمی هم گرفتم که دیگه این مواقع به فاطمه جواب ندم یا لااقل قبل جواب دادن تیکه بندازم بهش و بعد جواب بدم. :)) 

 

ویرایش: پیام داد و عذرخواهی کرد ازم :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

PICU- 2

سر اینکه مجبورم تو تاریکی و سوز سرمای هوا برم بیمارستان مثل بچه‌ها اخم کرده‌ام و نشسته‌ام و منتظر فاطمه اینام. :(( 

خوبیش اینه که روز آخره!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چرایی

دنبال علت و ریشه‌ی رفتارها و کارهایی که در گذشته کرده‌ام گشتن، از این جهت برای خودم خوبه که می‌تونم بفهمم چه جاهایی از افکارم و تجاربم و شخصیتم چه گپ‌هایی، گره‌هایی، دردهایی هست. اما توضیح دادن این‌ها، مخصوصاً اگر «اشتباه» محسوب بشن، به دیگری می‌تونه «توجیه» محسوب بشه. به نظرم بهترین اکت در این شرایط گفتن همون «یه کاری کرده‌ام دیگه» هست! پیش خودت می‌دونی چرا، پیش بقیه هم نگران قضاوتش نیستی، چون در هر صورت یک قضاوت ناخوبی احتمالاً داشته باشه!

 

- بعد از CPR همیشه دست‌هام درد می‌کنند و می‌فهمم باید برم بدن‌سازی برای تقویت عضلات بازو و شانه و کمر! دیروز که در پوزیشن خاصی برای انتوباسیون بیمار بودم، الان عضلات جلوی پاهام (سه سر ران!) طوری درد می‌کنند که فهمیدم برای اینا هم باید بدن‌سازی برم! دیروز بعد انتوباسیون اول نتونستم سر انتوباسیون دوم پوزیشنم رو حفظ کنم! نمیتونستم نیمه نشسته بایستم و مدام روی زانوهام می‌افتادم تهش هم نتونستم بیمار دوم رو انتوبه کنم! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰