عیانِ دل

حرف‌های عیانِ دل

۷ مطلب با موضوع «بزرگسالی» ثبت شده است

تصمیم به بازگشت

بعد از مدت‌ها تصمیم گرفته‌ام بنویسم و نوشتن را در روزمرگی‌هایم به عادت تبدیل کنم.

از وقتی از پشت لپ‌تاپ برخاسته‌ام، از اوایل سال 1400، دیگر نه نوشته‌ام و نه توانی برای نوشتن در خودم احساس کرده بودم. گمان می‌کردم آدمی گنگ شده‌ام. ولی اینبار تلاش خواهم کرد دوباره پشت لپ‌تاپ بنشینم و بنویسم.

 

اگر خدا بخواهد در همین ماه پیش رو طبابتم را آغاز خواهم کرد. و با توجه به ترجیحی که دارم احتمالاً پزشک اورژانس بشوم. دوست دارم روزمرگی‌هایم را بنویسم و نمیدانم وبلاگ جدیدی برای مطالب پزشکی‌ام باز کنم یا در وبلاگ خودم ادامه بدهم ..نظر شما چیست؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

معمولی بودن ناراحت‌کننده است دوستان

کاش تو المپیاد پیارسال مدال می‌آوردم که حسرت به دل نمونم.. 

معمولی بودن خیلی بده. مخصوصاً وقتی از بچگی فکر می‌کردی معمولی نیستی. چشمت رو باز می‌کنی، می‌بینی نه انقدری درس بلدی، نه انقدری تونستی دست‌آورد علمی داشته باشی، نه انقدری مهارت داری، نه استعداد زبان داری، نه استعداد دخترانگی، و نه چیز دیگه.. تا اینجا هم به ضرب و زور خانواده رسیدی! معمولی بودن واقعاً بده، ناراحت‌کننده‌ست، معمولی بودن اندوهگین‌کننده ست. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

رزیدنتی استریت

از نظر روحی دوست دارم بشینم روزی ۸-۹ ساعت درس بخونم برای آزمون رزیدنتی، ولی متأسفانه باید برم طرح.
امیدوارم این سه ماه هم تموم شه برم طرح بعد بشینم هی بخونم و تست بزنم تا یه سال. :‌‌(

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

حیات وحشی به نام ایران

زندگی در ایران و به طور خاص‌تر زندگی خوابگاهی و تحصیل پزشکی برات قانون جنگل رو به خوبی یاد می‌دن. «اگه نخوری خورده می‌شی.» اگه بخوای رعایت اخلاق، نوبت، انصاف و درستی رو بکنی کلاً می‌مونی، به اصطلاح اگه میخوای زرنگی کنی کلاً مصیبت می‌کشی یا نمی‌تونی جلو بری. 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱

زن ایرانی

یعنی کمتر زن ایرانی دیدم که پشت سر و یا جلوی شوهرش هی غر نزنه از دستش و شاکی نباشه ازش! انگار که مجبوراً تحمل می‌کنند. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

شروع

در این چند روز که [به دور از جو مسموم علوم پزشکی] بودم، فرصت داشتم به خودم، انتخاب‌هام، افکارم و کارهام فکر کنم. خلاصه‌ی فکر کردن‌هام این بود: «ایلاب هیچ اولموشام»

 

امروز صبح که دنبال دفتری برای نوشتن می‌گشتم، دفاتر روزانه‌نویسی سال‌های قبلم رو پیدا کردم. خوندمشون و دست بر پیشانی گذاشتم. 

چه اشتباهاتی، چه افکاری..

کاش هیچوقت از نظر روانی در دوران نوجوانی حالم بد و پریشان نمی‌شد. ..

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

استرس زیاد یا دپرشن؟

از خواب بیدار شدنی، انگار پاها و مفاصلم خشک شده باشن! دردناک می‌شن. اینکه فقط هنوز پا رو درگیر کرده یعنی خیلی شدید نیست و در مراحل ابتدایی ه اگه باشه؛ ولی اینکه تمرکزمم کمتر شده نگرانم می‌کنه. 

درسته در رفتن از زیر بار مسئولیت ه این حرفم، ولی دوست داشتم بخوابم و ۶ ماه بعد بیدار بشم! یا هم باید دوباره بخوام این سطح استرسی‌ام رو کم کنم و تحمل ابهامم رو بیشتر کنم. این مدت اوضاع رو آروم نگه داشته بودم این روش‌های کاهش استرسمم یادم رفته :)) 

بالاخره نمی‌شه که زندگی بدون استرس باشه. نباید دوباره لوس و سوسول باشم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰