عیانِ دل

حرف‌های عیانِ دل

۴۱ مطلب در دی ۱۴۰۰ ثبت شده است

علم

هرچقدر تو علم پزشکی اطلاعاتم بیشتر شده، بیشتر فهمیده‌ام که انسان‌ها چقدر موجودات عجیب و متفاوتی از توصیفات فرهنگ و سنت هستند! انسان‌ها ضعیفند، گوشت و خون‌اند، انسان‌ها حیوان متکلم‌اند! خطاهای -با حکم فرهنگ سنتی ما!- انسان رو بیشتر تونسته‌‌ام به انسان بودنش و نه ذات پلید و کثیف شخصی‌اش ربط بدم! خسته‌شدن‌هاش، کم آوردن‌هاش، رد دادن‌هاش .. و کامل نبودن‌هاش.

 

- یه کیس امروز تو اورژانس بیمارستان کودکان بود، کودک سه ساله. والدینش با شک و احتمال تشنج - seizure - آورده بودنش؛ اما در واقع تشخیصش self-grat**ification و به نام قبلی infantile mas**turbation بود! یه رفتار طبیعی در رشد که به مرور هم خودش متوقف می‌شه! که حتا این کار در جنین داخل رحم هم دیده شده! بدون درک از چیستی ماجرا! اما اگه فهمیدن این اتفاق، برای بچه‌ی خودم بدون پیش‌زمینه‌ای از دانش پزشکیم بود چطور فکر می‌کردم؟ چطور قضاوت می‌کردم؟ چه حس گناهی رو ممکن بود به بچه‌ی حدوداً ۱۰ ساله‌ام که درکی از این قضایا نداره القا کنم؟ 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بیماری‌های کودکان

مشکلات مربوط به بچه‌ها انقدر در سنین مختلف به شکل‌های مختلف بروز پیدا می‌کنند که اگه تو یه بچه‌ی سالم رو باردار باشی و بعد بچه‌ رو هم سالم به دنیا بیاری باز نمی‌تونی نگران نباشی! 

انقدر این بیماری‌ها و اختلال‌ها برای من استرس‌زا هستند که به نظرم والدینی که بچه میارن، برای اینکه از استرس بیماری‌های احتمالی پیش‌نیامده فرسوده و افسرده نشن، یا باید ظرفیت منطقی و روانشناختی بالایی داشته باشن، یا به آینده فکر نکنند، یا هم اعتقاد قوی‌ای به وجودی مثل خدا داشته باشن! 

 

- سیمکارتمو ۹۱۴امو خاموش کردم. از سال ۸۸ تا دیروز داشتمش. 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

حسین

صبح یه مریض بدحال اومد، کودک ۶ ماهه، با سابقه مشکل قلبی. انقدر دهیدراته بود که من معایناتش رو که می‌نوشتم انگار کتاب می‌خوندم! کیس تیپیک sever dehydration... مامانش و باباش حال بدش رو قبول نداشتند! می‌گفتند کمی سرفه می‌کرد برای همین آوردیمش نبرید ICU! درحالی که بچه یه روز بود غذا (شیر نخورده بود!) اسهال داشت! تهوع داشت! تنگی نفس داشت! 

سرم‌تراپی که شروع شد و اکسیژن که گذاشتند کمی بهتر شد.. بعداً که رفتم ICUدیدم نگاهم می‌کنه و این در معاینه اطفال یعنی یه نشانه‌ی خوب.. الان که رفتم ببینم چطوریه دیدم اکسپایر شده :( :((((((((((( من کلی از نگاهش به من خوشحال شده بودم، که «عه، حالت بهتر شده کوچولو؟!؟» نباید اکسپایر می‌شدی:(

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

Nelson Pediatric Symptom-Based Diagnosis

همیشه این کتاب‌هایی رو که اپروچ دارن و میشه صفر تا صد بیماری‌ها رو با CC بیمار یاد گرفت و بلد شد که چطور به تشخیص درست برسیم دوست‌تر داشتم!

- در بخش اطفال از مهارت‌هام می‌تونم به معاینه بچه‌های خردسال درحال بازی کردن و خندوندنشون - یا لااقل نگریاندنشون- اشاره کنم. :)) خیلی خوشحالم. :))

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اوضاع

حقیقتا گاهی دلم می‌خواد که می‌تونستم گذشته‌ام رو آتیش بزنم، محو کنم، نابودش کنم، هر کاری کنم تا نباشه، تا پاک بشه.

- خیلی وقت بود که اینطور حس اندوه نداشتم. 

 

دانلود آهنگ بغداد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

Mindfulness

هیچی مثل ذهن‌آگاهی باعث بهتر شدن حالم پس از شروع حاد استرس یا ناراحتی نمی‌شه. 

میشینی فکر می‌کنی به اولین لحظات شروع حس بدت، علتش رو و حس پشتش رو پیدا می‌کنی و هندل می‌کنی!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

رژیم

وزنم شده ۶۴! اورژانس (آبان ماه) ۶۲ بودم. خب، راضی نیستم! از نظر روانی هم نیاز دارم به کاهش وزن! و خب وزن ایده‌آل هم ترجیحاً ۵۸! :)) نمی‌دونم کی استارت بزنم ورزش و کالریمتری رو! این روزا که اطفال هستم شاید فرصت مناسبی هم برای این کار باشه! دلم میخواد رژیم سخت بگیرم و تو کوتاه مدت به وزن مطلوب برسم. :)) هرچند تو تجربه‌ی رژیم قبلی هم دیدم که نقش رژیم ورزشی خیلی مهم‌تر از رژیم غذاییه! علی‌الحساب کرفس رو نصب کنم و ببینم هر روز چقدر کالری مصرف می‌کنم بعد ببینیم چی پیش میاد. حداقل برم پیاده‌روی هر روز! 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بزرگ شدن

یه زمانی انقدر زودرنج بودم و انقدر چیزهای مختلف خیلی کوچیک باعث واکنشم می‌شدند که الان که دارم به خیلی از شوخی‌ها و حرف‌ها می‌خندم فقط و مهربانانه لبخند می‌زنم تهش، احساس می‌کنم بزرگ شده‌ام! 

- من چرا انقدر نوجوانی toxic بودم؟ (۱۵-۲۲ سالگی!)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

مهربانی بسیار

این اواخر بعد از چند اتفاقی که برای چند نفر افتاده بود، به این نتیجه رسیده بودم که وقتی یکی خیلی خوب ه و خیلی انسان ه، مورد ظلم قرار می‌گیره. یعنی همین طلاق‌های دوست‌های خودم -که پزشک/دانشجوی پزشکی- بودند از همسران خیلی خیلی عاشق و خوبشون (واقعاً متعهد و خوب!) بیشتر از قبل من رو به این نتیجه رسونده که وقتی خیلی خوب باشی مردم نادیده می‌گیرنت، گویی که این خوب بودن تو به خاطر ویژگی خاصی در طرف مقابل هست و گمان می‌کنه لابد چیزی داره که تو اینطور باهاش خوبی/عاشقشی و بعد طوری هوایی می‌شه که دیگه تو رو هم در حد خودش نمی‌دونه! متأسفانه این چیزی ه که خیلی دیده‌ام و در این مقطع هم شاهد بی‌وفایی دوستانم نسبت به همسرانشون بودم که می‌دونستم همسرهاشون خیلی خوب و شریف هستند.. 

الان جمله‌ای از شوپنهاور دیدم که گویا ایشون هم در این اعتقاد بوده است:

«اگر کسی برای ما بسیار ارزشمند باشد، باید این راز را از او پنهان کنیم، چنان که گویی جنایتی را پنهان می‌کنیم. این واقعیت خوشایند نیست اما حقیقت دارد. آدم‌ها طاقت مهربانی بسیار را ندارند.»

- و من خیلی می‌ترسم. خیلی خیلی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

فیلم دیدن

هم‌اتاقی‌ام بعد از دو روز مود پایین در نبود من و درخواست از من برای تنها نذاشتنش در برخی ایام، پیشنهاد داد فیلم twilight رو ببینیم. من که می‌دونستم یه فیلم تنیجری ه و دوستانمم موقعی که ما مقطع راهنمایی درس می‌خوندیم دیده بودنش، اما قبول کردم و گس وات؟ تا همین لحظه، ساعت 6:25 صبح، نشستم 5 قسمتش رو هم نگاه کردم نه که چون به ومپایر و گرگینه معتقدم، یا چون اون عشق آتشین تنیجری رو قبول دارم و لذت می‌برم، نه! بلکه سختمه پایانش رو ندانسته پرونده‌ای رو رها کنم و بالأخره یه پرونده‌ای باز شده تو مغزم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰