عیانِ دل

حرف‌های عیانِ دل

۲۱ مطلب با موضوع «یاد آر.» ثبت شده است

مهربانی بسیار

این اواخر بعد از چند اتفاقی که برای چند نفر افتاده بود، به این نتیجه رسیده بودم که وقتی یکی خیلی خوب ه و خیلی انسان ه، مورد ظلم قرار می‌گیره. یعنی همین طلاق‌های دوست‌های خودم -که پزشک/دانشجوی پزشکی- بودند از همسران خیلی خیلی عاشق و خوبشون (واقعاً متعهد و خوب!) بیشتر از قبل من رو به این نتیجه رسونده که وقتی خیلی خوب باشی مردم نادیده می‌گیرنت، گویی که این خوب بودن تو به خاطر ویژگی خاصی در طرف مقابل هست و گمان می‌کنه لابد چیزی داره که تو اینطور باهاش خوبی/عاشقشی و بعد طوری هوایی می‌شه که دیگه تو رو هم در حد خودش نمی‌دونه! متأسفانه این چیزی ه که خیلی دیده‌ام و در این مقطع هم شاهد بی‌وفایی دوستانم نسبت به همسرانشون بودم که می‌دونستم همسرهاشون خیلی خوب و شریف هستند.. 

الان جمله‌ای از شوپنهاور دیدم که گویا ایشون هم در این اعتقاد بوده است:

«اگر کسی برای ما بسیار ارزشمند باشد، باید این راز را از او پنهان کنیم، چنان که گویی جنایتی را پنهان می‌کنیم. این واقعیت خوشایند نیست اما حقیقت دارد. آدم‌ها طاقت مهربانی بسیار را ندارند.»

- و من خیلی می‌ترسم. خیلی خیلی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

109

▫️▫️توانِ توبه‌کردن

 

تا به حال به تجربۀ توبه‌کردن و به مفهومِ توبه در ادیان فکر کرده‌اید؟ توبه یعنی لازم نیست بارِ گناهت را برای همیشه بر دوش بکشی و در دل هر تجربۀ تازه‌ای احساس بد بودن کنی. توبه یعنی می‌توانی از جایی از مسیر، وقتی از کاری دست کشیدی، نگاه دیگری به خودت داشته باشی، خودت را لایق چیزهای متفاوتی ببینی و دوباره از نو آغاز کنی. توبه یعنی بازخریدِ خود برای ادامه دادن. توبه به فرد امکان می‌دهد در بندِ یک منِ خاص باقی نماند و من‌های متفاوتی را زندگی کند. توبه، نوعی پایان است؛ پایانی که به فرد فرصتِ امیدواری می‌دهد. در توبه‌کردن، تعهّدی می‌دهیم و این تعهد، باری را از روی دوشمان بر می‌دارد. تعهّد می‌دهیم که راه پیشین را نرویم و آن‌گاه، فرصتِ زمین گذاشتنِ احساس گناه را پیدا می‌کنیم. 

 

مفهومِ توبه، مفهوم کوچک و کم اهمیتی در حاشیه ادیان نیست. توبه مفهومی محوری است. ادیان می‌پذیرند که آدم‌ها ناگزیرند از گناه (احساس گناه). آن‌ها می‌پذیرند که هیچ کس نمی‌تواند همیشه خوب باشد یا خودش را خوب بداند. آن‌ها باور دارند که انسان نیاز به فرصتی برای کنار گذاشتن و متفاوت بودن دارد. پس باید راهی یافت برای بازیابی خود و ساختنِ دوباره. اینگونه است که مفهومِ توبه به میان می‌آید. توبه، گاهی با اعتراف و با همراهی کسی (کشیش، روان‌درمانگر یا دوست) تسهیل می‌شود و فرد با بازخریدِ خود از گناهان، رمقی تازه پیدا می‌کند. گاهی امّا توبه، تجربه‌ای تک‌نفره است و فرد باید خود به تنهایی از پسِ آن بر بیاید؛ کاری که همیشه آسان نیست.

 

توبه‌کردن (به معنایی که گفتم) نقش بسیار مهمی در حیاتِ روانی و معنوی ما (چه دیندارانه و چه غیردیندارانه) دارد و خوب است از خودمان بپرسیم از چه چیزهایی و چگونه می‌توان/باید توبه کرد. ما به توان و مهارتِ توبه‌کردن نیاز داریم. در غیر این صورت، بار احساس گناه زمین‌گیرمان می‌کند و فرصت‌ بودن‌های متفاوت را از ما می‌گیرد.

 

#محمود_مقدسی 

@TheWorldasISee

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دانش

 با ترمز بریده که داشتم با سرعت تمام می‌رفتم، یهو خوردم به یه مانع؛ ایستادم. گفتم حالا که من این همه با ترمز بریده اومدم و آب از سرم گذشته؛ برم؟ اما اون مانع کمی باعث تعلل و فکرم شد. تا اونجا با ترمز بریده اومده بودم، اما چرا مسیرم رو تغییر نمی‌دادم به سمت مقصد درست؟ درسته اشتباه و تند اومده بودم و خیلی هم اشتباه و تند اومده بودم، حالا که فهمیدم اشتباه بوده چرا برنگردم سمت مقصد درست؟ نگران چی بودم و هستم؟ آیا رضایت و قضاوت خودم در آخر ملاک نخواهد بود بر رضایت از عملکردم؟ سخته واقعاً. خیلی سخته. ..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تبلیغات

بخش خون، درمانگاه‌های تخصصی کودکان و نیز درمانگاه و اورژانس خون در یک ساختمان جداگانه هستند و به ترتیب طبقه سوم تا زیرزمین محسوب میشن. دیروز از بخش خون (طبقه سوم) می‌اومدم پایین تو طبقه دوم (درمانگاه) یه پسر حدود ۱۲-۱۱ ساله رو دیدم. طبق معمول می‌خواستم با چشمانم بهش لبخند بزنم و (ضمن رد شدن از راهرو) نگاه میکردم بهش که دیدم ایستاد و نگاه کرد بهم (حالتی شبیه ترس). ماسک و کلاه هم داشت و‌ فقط چشمهاش دیده می‌شدن. از حالت چشم‌هاش متوجه شدم که کیس سندرم داون ه. بعد یه جوری به نظرم گوگولی و دوست‌داشتنی‌تر به نظر رسید! یهو یه جوری شدم که چرا اگه این یه بچه سالم بود در این حد نسبت بهش حس دوست داشتن بیشتر نداشتم و گوگولی‌تر به نظرم نمی‌رسید؟ که دیدم ناخودآگاه به خاطر تبلیغاتی ه درباره‌ی گوگولی بودن سندرم داونی‌ها هست! خیلی عجیب بود و از اثرات تبلیغات ترسیدم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

افسردگی دروغگو است

بدون افسردگی، دنیا و مسائل برای من طور دیگه معنا پیدا می‌کنند و دارم کارها رو طور دیگه می‌بینم. و من به همه‌ی افکارم و احساساتم از سال ۹۱ تا مهر امسال مشکوکم! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

درس‌های زندگی

۱- متأسفانه یا خوشبختانه اتندی که این ۸ روز در بخش خون باهاشون بودیم، صبح زود ویزیت می‌کردند و می‌رفتند و ما کلاً بیکار بودیم!

امروز از حدود ۹ تا ۱۱:۳۰ بیکار بودیم و با فاطمه پیاده راه افتادیم و رفتیم سمت تربیت (از بیمارستان کودکان) تو راه با هم راجع به مسائل مختلف حرف زدیم و مخصوصاً یکی از دوستانمون که این اواخر خیلی محل صحبت بود و به نظر ما زندگی خودش رو با دست خودش نابود کرد. 

۲- سر همین دوستمون با مامان و بابا که حرف می‌زدم گفتم «خیلی خوشحالم که خیلی خوشگل نیستم!». یه جمله‌ای هم بود -احتمالا از شوپنهاور یا نیچه- که وقتی خانمی زیباست به خاطر زیباییش محل توجه میشه و از رشد سایر جنبه‌های وجودیش چشم‌پوشی می‌کنه.

۳- سر همین دوستمون امروز که با فاطمه صحبتش بود فاطمه برگشت گفت: خوشحالم خیلی خوشگل نیستم! چشمام برق زد از این جمله‌ی مشترک! هیچوقت فکر نکرده بودم که روزی می‌فهمم خوشگلی زیاد می‌تونه نقطه‌ی ضعف و یا عامل بدبختی باشه!

 

- بالاخره یه جایی رو در تبریز پیدا کردم که نان روغنی‌هاش مثل نان‌های شهر ما هست! بعد ۶ سال! کافه‌ای دیشلمه در بازار تربیت!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ارتباطات

تنها چیزی که در روابط و تعاملاتم می‌تونه شدیداً خرسندم کنه، دانش بالا و توانمندی فکری زیاد و اندیشه‌های عمیق فرد مقابلم هست.‌ الهی بیش باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

روضه‌‌ای برای انسانیت

حوالی ۱۸-۱۷ سالگی‌ام، همون دوران قهر و آشتی‌ام با خدا، .. واقعاً روضه رو درک نمی‌کردم. برام بی‌معنی بود که چرا باید یکی بشینه و الکی با تهییج احساسات ما رو به گریه بندازه؟ -در حالی که خودشون اکثراً در حال نقش‌بازی‌کردن‌اند- اون موقع‌ها نقد دکتر شریعتی رو که خوندم درباره‌ی روضه، احساس خوبی داشتم که «چه خوب که یکی دیگه هم هست درکم کنه و حرف من رو بزنه!». راستش هنوز هم نمی‌دونم چرا باید روضه باشه و تئاتر باشه، اما می‌دونم الان دوستش دارم و دوست دارم بعداً تو خونه‌ی خودمم مراسم روضه برگزار کنم. به روضه به چشم یه تئاتر مذهبی-ارزشی نگاه می‌کنم. نه که تئاتر باشه؛ اما یه همچین چیزی ه برام. مثل تماشای یه فیلم اجتماعی تو سینما که گریه‌ام می‌گیره همیشه .. برای این هم گریه‌ام می‌گیره ..

 

اما بذار امشب منم روضه بگم کمی .. تصور کن با ج.ا مخالفی؛ تو می‌تونی رد بشی از این اوضاعی که به نظر تو ظلم ه و حکومت ضحاک ه؛ اما تصور کن حکومت از تو دست نکشه و بگه باید چیزی که من می‌گم بشی؛ اینجا یاد زندانیان دهه شصت رو زنده کن که شکنجه می‌شدند که یا نماز بخوانند و از عقیده‌ی خودشون برگردند و مسلمون بشند (یا به عبارتی، با ج.ا همکاری کنند) و یا شکنجه بشن. اونی که ایستادگی می‌کرد «آزاده» بود ولی باید هر تایم ضرب شلاق رو تحمل می‌کرد. ناراحت شدی؟ این شروع ماجرای کربلاست .. حسینی که زیر بار ظلم و بیعت اجباری نمی‌رفت! اونجا رو تصور کن که می‌ریزن خونه‌ی فعالان سیاسی و خانواده‌هاشون رو تحت فشار قرار می‌ذارن.. خانواده‌هاشون رو بازداشت می‌کنند.. ناراحت شدی؟ اینجا یاد حمله‌ به چادر زن‌ها و بچه‌ها باش .. نرگس محمدی که هش‌تگ می‌زدی براش.. می‌گفتی مادره و بچه‌هاش رو ندیده .. اینجا یاد رباب باش که بچه‌اش رو به جرم درخواست حق طبیعی‌اش، آب، تو خون سیراب کردند .. تصور کن کنار هر یک این‌ها، کشتن، مثله کردن هم باشه. تصور کن تو و خانواده‌ات سر ایستادگی پای چیزی که درست می‌دونی، کشته بشین، و قبل تو یکی یکی پدرت، برادرت، پسرت کشته بشن.. این روزگار حسین بود در عاشورا .. تصور کن بیان یکی یکی مثله‌اتون کنند.. این حال مادرتون خواهد بود .. این حال زینب بود .. به چه جرمی؟ ایستادگی سر عقیده‌ای که درست می‌دونی!

حسین (ع) و‌ کربلا یه شخصیت و واقعه‌ی دینی ه؟ نه ابدا. بحث، بحث انسانیت ه. اگه برای اون‌هایی که بالا گفتم ناراحت شدی اما برای حسین نه ....

 

روضه‌ی حسین، روضه‌ی درد و رنج انسانیت ه؛ روضه‌ی انسان بودن و آزاده بودن .. من این روضه رو دوست دارم ..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

انسانیت

به نظرم یکی از نشانه‌های بزرگ شدن و به بلوغ فکری رسیدنم این ه که بتونم جای اینکه آدم‌ها رو سیاه و سفید ببینم، طیفی از خاکستری (متناسب با رعایت اخلاق اجتماعی و جنسی) ببینم که کارهای طیف خاکستری انجام می‌دن. و خب، اصولاً کارها باید ارزش‌داوری بشن و گفته بشه «کاری نسبتاً خوب/ بد بوده.» اون روزی که «هیچ‌ آدمی» رو داوری نکردم و فقط و فقط به «کارها و فکرها»ـشون بیاندیشم، روزی ه که می‌دونم یک قدم به مادر شدن نزدیک شدم.
~ خدایا برسان.

~ می‌خوام پیامبری بشم و آیین میوه‌خواری رو باب کنم؛ و از کسانی که هندونه و گلابی رو خوشمزه، بهشتی و باکلاس نمی‌دونند اعلام برائت کنم. دیگه نگم که در بهشتم نهری از آب‌دوغ‌خیار جاری خواهد بود ... #همون‌فشاراسمزی‌بالا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

عید غدیر

سال‌ها پیش، یه اسماعیل رعنا و زیبایی داشتم که قرار شد برای خدا، از این متعلقه‌ی نازنینم بگذرم. البته که می‌دونم خود اسماعیل فراتر از تعلق به من بود، اما من برای خودم می‌دونستمش. قرار شد که قربانی‌اش کنم، اولش که می‌گفتم «زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت».. فکر می‌کردم قربانی کردن بخش‌های عزیز وجودت راحته.. اما روز قربانی، تا چاقو رو خواستم بذارم، دیدم نتونستم.. نتونستم! گفتم «چرا منِ عاشق خدا همه‌اش باید غمگین باشم؟» «چرا خدا باید عشق رو با غم همراه کنه؟» «خدا چرا ما عاشق‌هات رو عذاب می‌دی و اونوقت از تو بی‌خبرها دارن لذت دنیا رو می‌برن؟» «چرا عزیزهای عاشق‌هات رو می‌گیری به جرم عشق؟» انگار که این جمله‌ها، دقیقاً همین جمله‌ها، همون میوه‌ی ممنوعه بودند.. من نه تنها هدیه و قربانی عاشقانه‌ام رو پس گرفته بودم از خدا، بیشتر پیش رفته و از میوه‌ی ممنوعه هم خورده بودم جهت اعتراض به خدا! بعدش دیدم روی زمینم و سرگردان.. هبوط کرده بودم به دنیای عقل و تردید و تزاحم و رنج!
الان از اون روز ۶ سال گذشته و من بیشتر و بیشتر سرگردانم.. و در حسرت لحظاتی‌ام که عاشق بودم، ولو مدعی! و در بهشتش قدم می‌زدم.

و باز خدا بهم یادآوری کرد که «انسان»ـم؛ از ماده‌ی «نسیان».. و من می‌ترسم دوباره پا پیش بذارم.. می‌ترسم که دوباره باز هدیه‌ و قربانی‌ام رو پس بگیرم و باز مردود بشم.. من از این ترس نمی‌تونم پا پیش بذارم..

پیام‌های تارا و محمدرضا رو نباید فراموش کنم...


هرچند اعیاد در این وطن از معنا و محتوا و اعتبار تهی گشته و صرفاً در مناسکی ظاهری و بی‌معنا خلاصه شده‌اند؛ اما امیدوارم فردا براتون عیدی پر از معنا و مبارکی باشه. ..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰