فیزیوپات رفتم بخش، دیدم انترن آقا داره یه پروسیجری انجام می‌ده رو یه خانم مسن. رفتم جلوتر پرسیدم گفت تپ مایع آسیت. یکی دو دقیقه صبر کردم بعد دیدم که حالم داره بد می‌شه. جلو چشمام سیاه می‌شه و حالت تهوع دارم. پیشرفتی که کرده بودم این بود که در لحظه از هوش نرفتم و قبلش آلارم گرفتم. از همون موقع تپ مایع آسیت برام یه کار خفن به نظر رسید! امروز که انجام دادم تنها بودم باز (کمک بهیار بود فقط) و خب، نه سخت بود، نه کار و دقت خاصی نیاز نداشت، ساده‌ترین کار ممکن ه که همه می‌تونند انجامش بدن!

 

اول صبحی رفتم بالاسر یه مریض که رگ داخل آرنجش رو زده بود و بند نمی‌اومد.. به همراه مصرف کلی قرص.. از نظر اموشنال خیلی حالمو بد کرد، همزمان علایم نزدیک به فینت هم پیدا کردم.. کلا از صبح بالای سر همه‌ی مریض‌ها حالم همینه الان. پاهام سست میشن، حالم بد میشه.. کاش این ۳.۵ ساعت هم زود تموم بشه ... :‌‌( حالم خیلی بده. مایع آسیت یه مریض دیگه هم مشکل پیدا کرده. نمی‌دونم واقعاً چیکار کنم. حس عجز همراه با حال بد! خانم دکتر می‌گفت که فالتی انجام نداده‌ام، ولی من خودم می‌دونم که انجام دادم! مایع آسیت بیمار دوم اولش شفاف و زرد بود. بعداً بعد ترای برای عمیق‌تر شدن خونی و حتا لخته شد.. جثه بیمار خیلی کوچیکه بود ... کاش می‌فهمیدم..