عیانِ دل

حرف‌های عیانِ دل

۲۱ مطلب با موضوع «زخم‌ها» ثبت شده است

قهر بودن

ظهر داشتم فکر می‌کردم به اینکه از یه جایی به بعد آدم باید خودش رو ببخشه. نمی‌شه که تا همیشه خودتو سر کارهات تنبیه کنی. خودتو از علایقت محروم کنی. باید ببخشی دیگه خودتو. حالا هرچقدر هم که به نظرت کارهات اشتباه بوده باشن..

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

نبود مادرانگی

متأسفانه می‌بینم که وقتی دو زوج با هم اختلاف دارن، اونی که بچه رو کلاً رها می‌کنه و انگار اصلاً موجود اضافی‌ای هست و کاملاً بی‌احساس می‌شه نسبت به موجودیت بچه، خانومه! گاهی احساس می‌کنم مادرها می‌تونند خیلی خطرناک بشن وقتی که با پدرها اختلاف دارن.. من حتا دیدم که مادر دختر ۱۲ ساله‌اش رو شوهر داده بوده چون می‌خواسته طلاق بگیره و بچه دست و پاش رو می‌بسته!

قبلاً به این نتیجه رسیده بودم که محبت پدرها مادرانه تره... اوقات اختلاف و .. و در جامعه عمومی بیشتر این رو می‌بینم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

قضاوت

وقتی بقیه باید قضاوت بشن و قاضی منم، با تمامی واقع‌نگاری‌ها، درک شرایط مختلف، انسان بودن و .. نگاه می‌کنم به شرایط و کسی رو بد یا خوب قضاوت نمی‌کنم! ولی به خودم که می‌رسه، نگاه غیرمنطقی‌ترین افراد از ذهنم عبور می‌کنند و می‌گم راجع به من اینطور قضاوت خواهند کرد! چرا واقعاً؟ چرا برام «همه» مهم هستند؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

سفیدی

گاهی دلم می‌خواد که ماشین زمان داشتم، برمی‌گشتم اول دبیرستان و دوباره همون حس زیبای زلال بودن رو تجربه می‌کردم! گاهی فکر می‌کنم خیلی دورم از اینکه دوباره بتونم همون‌طور بشم. همون قدر زلال، همون قدر سفید، همون قدر آرام.. گاهی عمیقاً آرزو می‌کنم که کاش دختری کپی خودم در همون سن و سال داشته باشم! [ولی در ادامه مثل من نشه.‌ : ))]

دلم تنگ شده برای خیلی چیز‌ها. و آرزو می‌کنم کاش حداقل نزدیک گذشته بشم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

کمالگرایی

دیروز رویا بهم گفت یه تغییر خیلی مهمی که کردی اینه که کمالگراییت به شدت کم شده و این جذاب‌ترت کرده.

نمی‌دونم منظورش از جذاب‌تر شدن چیه، اما کم‌کردن کمالگرایی‌ام -که گاهی شعله‌ور می‌شه و من همیشه اینطور توصیفش می‌کنم که رفته اون پشت و پنهانی و ریز داره نگاه می‌کنه تا یک فرصتی پیدا کنه و دوباره بیاد بیرون و شعله‌ور بشه!- برام همراه با احساسات خوبی نبود. هرچند اینکه الان واقع‌بین هستم باعث شده آرامش بیشتری داشته باشم و خود معمولی‌ام رو بپذیرم و دوست داشته باشم. فارغ از تلاش‌های اضافیِ بی‌سرانجام.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چرایی

دنبال علت و ریشه‌ی رفتارها و کارهایی که در گذشته کرده‌ام گشتن، از این جهت برای خودم خوبه که می‌تونم بفهمم چه جاهایی از افکارم و تجاربم و شخصیتم چه گپ‌هایی، گره‌هایی، دردهایی هست. اما توضیح دادن این‌ها، مخصوصاً اگر «اشتباه» محسوب بشن، به دیگری می‌تونه «توجیه» محسوب بشه. به نظرم بهترین اکت در این شرایط گفتن همون «یه کاری کرده‌ام دیگه» هست! پیش خودت می‌دونی چرا، پیش بقیه هم نگران قضاوتش نیستی، چون در هر صورت یک قضاوت ناخوبی احتمالاً داشته باشه!

 

- بعد از CPR همیشه دست‌هام درد می‌کنند و می‌فهمم باید برم بدن‌سازی برای تقویت عضلات بازو و شانه و کمر! دیروز که در پوزیشن خاصی برای انتوباسیون بیمار بودم، الان عضلات جلوی پاهام (سه سر ران!) طوری درد می‌کنند که فهمیدم برای اینا هم باید بدن‌سازی برم! دیروز بعد انتوباسیون اول نتونستم سر انتوباسیون دوم پوزیشنم رو حفظ کنم! نمیتونستم نیمه نشسته بایستم و مدام روی زانوهام می‌افتادم تهش هم نتونستم بیمار دوم رو انتوبه کنم! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اوضاع

حقیقتا گاهی دلم می‌خواد که می‌تونستم گذشته‌ام رو آتیش بزنم، محو کنم، نابودش کنم، هر کاری کنم تا نباشه، تا پاک بشه.

- خیلی وقت بود که اینطور حس اندوه نداشتم. 

 

دانلود آهنگ بغداد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تصورها

اینکه دوباره حساس شدم و اشتباهات کوچک حتا لفظی و کلامی درگیرم می‌کنند که چرا این لغت رو وسط جمله اشتباه به کار بردم، چرا اونموقع این کار رو کردم، چرا اینگونه گفتم، چرا آنگونه کردم فقط مایه‌ی عذابمه و علامتی از فعال شدن اضطراب و وسواس!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دانش

 با ترمز بریده که داشتم با سرعت تمام می‌رفتم، یهو خوردم به یه مانع؛ ایستادم. گفتم حالا که من این همه با ترمز بریده اومدم و آب از سرم گذشته؛ برم؟ اما اون مانع کمی باعث تعلل و فکرم شد. تا اونجا با ترمز بریده اومده بودم، اما چرا مسیرم رو تغییر نمی‌دادم به سمت مقصد درست؟ درسته اشتباه و تند اومده بودم و خیلی هم اشتباه و تند اومده بودم، حالا که فهمیدم اشتباه بوده چرا برنگردم سمت مقصد درست؟ نگران چی بودم و هستم؟ آیا رضایت و قضاوت خودم در آخر ملاک نخواهد بود بر رضایت از عملکردم؟ سخته واقعاً. خیلی سخته. ..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گذشته

کارهایی که آدم در گذشته کرده، خطاها، اشتباهاتش، و ...، واقعاً زنجیر خیلی ضخیمی می‌شن برای تغییر یا برگشتن! ولی خب، علتشم اینه که از جاج بقیه نگرانی.

نمی‌دانم.

 

~ حسرت‌های شبانه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰