هیچی مثل ذهنآگاهی باعث بهتر شدن حالم پس از شروع حاد استرس یا ناراحتی نمیشه.
میشینی فکر میکنی به اولین لحظات شروع حس بدت، علتش رو و حس پشتش رو پیدا میکنی و هندل میکنی!
وزنم شده ۶۴! اورژانس (آبان ماه) ۶۲ بودم. خب، راضی نیستم! از نظر روانی هم نیاز دارم به کاهش وزن! و خب وزن ایدهآل هم ترجیحاً ۵۸! :)) نمیدونم کی استارت بزنم ورزش و کالریمتری رو! این روزا که اطفال هستم شاید فرصت مناسبی هم برای این کار باشه! دلم میخواد رژیم سخت بگیرم و تو کوتاه مدت به وزن مطلوب برسم. :)) هرچند تو تجربهی رژیم قبلی هم دیدم که نقش رژیم ورزشی خیلی مهمتر از رژیم غذاییه! علیالحساب کرفس رو نصب کنم و ببینم هر روز چقدر کالری مصرف میکنم بعد ببینیم چی پیش میاد. حداقل برم پیادهروی هر روز!
یه زمانی انقدر زودرنج بودم و انقدر چیزهای مختلف خیلی کوچیک باعث واکنشم میشدند که الان که دارم به خیلی از شوخیها و حرفها میخندم فقط و مهربانانه لبخند میزنم تهش، احساس میکنم بزرگ شدهام!
- من چرا انقدر نوجوانی toxic بودم؟ (۱۵-۲۲ سالگی!)
این اواخر بعد از چند اتفاقی که برای چند نفر افتاده بود، به این نتیجه رسیده بودم که وقتی یکی خیلی خوب ه و خیلی انسان ه، مورد ظلم قرار میگیره. یعنی همین طلاقهای دوستهای خودم -که پزشک/دانشجوی پزشکی- بودند از همسران خیلی خیلی عاشق و خوبشون (واقعاً متعهد و خوب!) بیشتر از قبل من رو به این نتیجه رسونده که وقتی خیلی خوب باشی مردم نادیده میگیرنت، گویی که این خوب بودن تو به خاطر ویژگی خاصی در طرف مقابل هست و گمان میکنه لابد چیزی داره که تو اینطور باهاش خوبی/عاشقشی و بعد طوری هوایی میشه که دیگه تو رو هم در حد خودش نمیدونه! متأسفانه این چیزی ه که خیلی دیدهام و در این مقطع هم شاهد بیوفایی دوستانم نسبت به همسرانشون بودم که میدونستم همسرهاشون خیلی خوب و شریف هستند..
الان جملهای از شوپنهاور دیدم که گویا ایشون هم در این اعتقاد بوده است:
«اگر کسی برای ما بسیار ارزشمند باشد، باید این راز را از او پنهان کنیم، چنان که گویی جنایتی را پنهان میکنیم. این واقعیت خوشایند نیست اما حقیقت دارد. آدمها طاقت مهربانی بسیار را ندارند.»
- و من خیلی میترسم. خیلی خیلی.
هماتاقیام بعد از دو روز مود پایین در نبود من و درخواست از من برای تنها نذاشتنش در برخی ایام، پیشنهاد داد فیلم twilight رو ببینیم. من که میدونستم یه فیلم تنیجری ه و دوستانمم موقعی که ما مقطع راهنمایی درس میخوندیم دیده بودنش، اما قبول کردم و گس وات؟ تا همین لحظه، ساعت 6:25 صبح، نشستم 5 قسمتش رو هم نگاه کردم نه که چون به ومپایر و گرگینه معتقدم، یا چون اون عشق آتشین تنیجری رو قبول دارم و لذت میبرم، نه! بلکه سختمه پایانش رو ندانسته پروندهای رو رها کنم و بالأخره یه پروندهای باز شده تو مغزم!
عروس هلندیامون با من دوسته، میشینه رو شونهام. رفته بودم چایی دم کنم، شعلهی زیر سماور روگازی هم روشن بود. نشست رو اجاق گاز، چرخید، دمش آتیش گرفت! مُــــــــرددممم! مُــــــــــــــــرررددددممممممم! خودش یهو جیغ زد پرواز کرد خاموش شد! اما من مرده شدم!
اینکه دوباره حساس شدم و اشتباهات کوچک حتا لفظی و کلامی درگیرم میکنند که چرا این لغت رو وسط جمله اشتباه به کار بردم، چرا اونموقع این کار رو کردم، چرا اینگونه گفتم، چرا آنگونه کردم فقط مایهی عذابمه و علامتی از فعال شدن اضطراب و وسواس!
▫️▫️توانِ توبهکردن
تا به حال به تجربۀ توبهکردن و به مفهومِ توبه در ادیان فکر کردهاید؟ توبه یعنی لازم نیست بارِ گناهت را برای همیشه بر دوش بکشی و در دل هر تجربۀ تازهای احساس بد بودن کنی. توبه یعنی میتوانی از جایی از مسیر، وقتی از کاری دست کشیدی، نگاه دیگری به خودت داشته باشی، خودت را لایق چیزهای متفاوتی ببینی و دوباره از نو آغاز کنی. توبه یعنی بازخریدِ خود برای ادامه دادن. توبه به فرد امکان میدهد در بندِ یک منِ خاص باقی نماند و منهای متفاوتی را زندگی کند. توبه، نوعی پایان است؛ پایانی که به فرد فرصتِ امیدواری میدهد. در توبهکردن، تعهّدی میدهیم و این تعهد، باری را از روی دوشمان بر میدارد. تعهّد میدهیم که راه پیشین را نرویم و آنگاه، فرصتِ زمین گذاشتنِ احساس گناه را پیدا میکنیم.
مفهومِ توبه، مفهوم کوچک و کم اهمیتی در حاشیه ادیان نیست. توبه مفهومی محوری است. ادیان میپذیرند که آدمها ناگزیرند از گناه (احساس گناه). آنها میپذیرند که هیچ کس نمیتواند همیشه خوب باشد یا خودش را خوب بداند. آنها باور دارند که انسان نیاز به فرصتی برای کنار گذاشتن و متفاوت بودن دارد. پس باید راهی یافت برای بازیابی خود و ساختنِ دوباره. اینگونه است که مفهومِ توبه به میان میآید. توبه، گاهی با اعتراف و با همراهی کسی (کشیش، رواندرمانگر یا دوست) تسهیل میشود و فرد با بازخریدِ خود از گناهان، رمقی تازه پیدا میکند. گاهی امّا توبه، تجربهای تکنفره است و فرد باید خود به تنهایی از پسِ آن بر بیاید؛ کاری که همیشه آسان نیست.
توبهکردن (به معنایی که گفتم) نقش بسیار مهمی در حیاتِ روانی و معنوی ما (چه دیندارانه و چه غیردیندارانه) دارد و خوب است از خودمان بپرسیم از چه چیزهایی و چگونه میتوان/باید توبه کرد. ما به توان و مهارتِ توبهکردن نیاز داریم. در غیر این صورت، بار احساس گناه زمینگیرمان میکند و فرصت بودنهای متفاوت را از ما میگیرد.
#محمود_مقدسی
@TheWorldasISee
وقتی میام خونه احساس میکنم زندگی واقعیتر میشه. و میشه زندگی رو از نزدیک، و نه از پشت عایق سربی ظواهر دید.
نمیدانم.