عیانِ دل

حرف‌های عیانِ دل

خستگی اراده

«برای مثال در یک مطالعه افراد را در اتاقی قرار دادند که انواع و اقسام خوراکی‌های هوس برانگیز در آن وجود داشت. (دوریتو، اسکیتلز، ام اند ام، بادام زمینی بوداده) و از آنها خواسته شد که یک تکلیف کامپیوتر را به انجام برسانند. برای بعضی خوراکی را درست مقابل چشم و روی میز کنار دستشان قرار داده بودند. برای برخی دیگر این خوراکی‌ها کمی دورتر و درواقع خارج از ذهنشان قرار گرفته بود. افراد شرکت‌کننده بعد از اتمام تکلیف کامپیوتری در مقابل یخچالی پر از بستنی قرار می‌گرفتند. آنهایی که خوراکی کنار دستشان بود و مدت زیادی را به مقاومت در برابر میلشان به خوردن گذرانده بودند بالاخره تسلیم می‌شدند. آنها نسبت به کسانی که خوراکی‌ها دور از چشمشان قرار گرفته بود بسیار بیشتر بستنی می‌خوردند. پژوهشگران این حوزه اراده را به عضله ای تشبیه کرده‌اند که با استفاده بیشتر خسته‌تر می شود. براین اساس نیاز مداوم به مقاومت در برابر وسوسه باعث خالی شدن توان مقاومت فرد می‌شود و فرار از دام کمیابی را بیش از پیش دشوار می سازد.»

از کتاب فقر احمق می‌کند

___________________

این پاراگراف بالایی برای من همیشه جای سوال بود ... فکر می‌کردم فقط من بودم که ضعیف شدم.. برام قابل باور نبود که چطور من با اون حجم اراده و مقاومت یهو این همه سقوط کرده باشم. کارهای من پیش از این سقوط خارق‌العاده بود. با تلاش زیاد، تقوای زیاد، رسیده بودم به اوج بلندترین کوه -نسبت به توان خودم- و دقیقاً در اوج کوه یهو گفتم چرا باید انقدر به خودم سختی بدم؟ و به خودم که اومدم دیدم تو دره‌ی کنار کوه دارم با دست‌و‌پا و کمر شکسته می‌خزم... برام عجیب بود این دو اختلاف ۱۸۰ درجه‌ای الهه‌... الهه‌ی قبلی کاملاً آگاهانه و ارادی کارهای سختی رو انجام می‌داد و به اراده و پشتکارش معروف بود؛ اما الهه فعلی بدون داشتن توان مقاومت، بدون داشتن اراده در مقابل همه چیز کم می‌آورد.. و همون حدیث «ندیدم جاهل را مگر در افراط و تفریط» شرح حال من ه... آه!

 

× چرا علم را دوست دارم. شاهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

رفتارشناسی

علارغم اینکه می‌گم به نوروساینس علاقه‌مندم، ولی بیشتر که مطالعه می‌کنم می‌بینم درواقع من به «رفتارشناسی» علاقه‌مندم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گزارش کتاب‌خوانی فصل

تا آخر خرداد باید ۶ تا کتاب خونده باشم.

مطالعات فروردین و اردیبهشتم پراکنده بود. چند کتاب شروع کردم و هر کدوم ذره‌ای خوندم.

اما همین خرداد سه جلد تمام کردم:

۱- زیر درخت سیب | آلیس مونرو

۲- چه باید کرد؟ | لئو تولستوی

۳- روابط از دست رفته | جوهن هری

 

این دو کتاب هم شروع شدند و زیر دستم هستند:

۱- فقر احمق می‌کند 

۲- کاش وقتی ۲۰ ساله بودم می‌دانستم

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

عشق لطیف من

چند بار از عشق شکست بخورم؟

حتا چادرم رو نمی‌تونم داشته باشم، تقابل عشق با آسودگی ... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نرم افزار

دوست دارم زودتر دوره‌ی عمومی تموم بشه تا برم سراغ علایقم.

هیچ علاقه‌ای به مباحث پزشکی ندارم. هیچی!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

Seven Habits of Highly Effective People

در حال مطالعه این کتاب هستم، کتاب درواقع همان «طرح‌واره‌درمانی» خودمان است! لذت می‌برم و به آیه‌ی ۲۶ سوره‌ی بقره می‌اندیشم: «یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَیَهْدِی بِهِ کَثِیرًا»

علم قدرت است!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

آلیس مونرو /داستانِ « چگونه با همسرم آشنا شدم»

.روزها می‌گذشت و من همچنان منتظر بودم، تا این که یک روز به زن‌هایی فکر کردم که این‌گونه فکرشان و زندگی‌شان را نابود کرده بودند. زن‌هایی که ماه‌ها و سال‌ها چشم به راه نامه‌ای مانده بودند، اما سرانجام هیچ‌کس برایشان نامه‌ای نفرستاده بود. خودم را تصور کردم که سال‌های زیادی گذشته است، موهایم دیگر سفید شده‌اند و من همچنان منتظرم. سپس فکر کردم که نباید این کار را انجام دهم، بنابراین از آن روز به بعد نرفتم که آنجا بنشینم و انتظار بکشم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

آخ‌ جون!

اکانت توئیتر متعلق به ۲۰۱۶ رو دوباره بازیابی کردم و در پوست خود نمی‌گنجم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱

هیچوقت حتا تصورش هم نمی‌کردم.

.نوجوانی‌ام از یکی، بزرگتر، ایراد گرفتم که «چرا فحش می‌دی؟» جواب داد «تو هم یه روز مجبور می‌شی فحش بدی» ، و من هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم اون «یه روز» خواهد رسید!

× احساس آدمی رو دارم که الکل خورده و الان می‌خواد قرآن بخونه. باید دهنمُ آب بکشم قبلش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نیلوفر

 

از مرز خوابم می‌گذشتم
سایه تاریک یک نیلوفر
 روی همه این ویرانه‌ها فرو افتاده بود
کدامین باد بی‌پروا
دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟
در پس درهای شیشه‌ای رو‌یاها
در مرداب بی‌ته ایینه ها
 هر جا که من گوشه‌ای از خودم را مرده بودم
یک نیلوفر روییده بود
گویی او لحظه لحظه در تهی من می‌ریخت
و من در صدای شکفتن او
لحظه لحظه خودم را می‌مردم
بام ایوان فرو می‌ریزد
و ساقه نیلوفر بر گرد همه ستون‌ها می‌پیچد
کدامین باد بی‌پروا
 دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟
نیلوفر رویید
ساقه‌اش از ته خواب شفافم سر کشید
من به رویا بودم
سیلاب بیداری رسید
چشمانم را در ویرانه خوابم گشودم
نیلوفر به همه زندگی‌ام پیچیده بود
 در رگ‌هایش من بودم که می‌دویدم
هستی‌اش درمن ریشه داشت
 همه من بود
کدامین باد بی‌پروا
 دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰