عیانِ دل

حرف‌های عیانِ دل

با سرشت لوس و حساس چه کنیم؟

یه اتفاقی که حتا نمی‌شه گفت اتفاق، طوری فکرم رو مشغول کرده بود که در عرض 2-3 ساعت کاملاً حس تب‌دار بودن و درد کل بدن پیدا کردم. انگار که کرونا گرفته باشم. می‌دونم هم که مقابل استرس و دل‌مشغولی همینقدر ضعیفم و به دوستمم گفتم که نمی‌دونم حالم به خاطر شرایط روانی/عصبی ه (سوماتوفرم) یا واقعاً کرونا گرفتم. تا پیامی دیدم و کلاً و در لحظه 80% از درد و تب به کلی از بین رفت! -_- من از اینکه این همه آدم حساسی هستم و تو موارد خاص این حساس بودن می‌تونه منو از پا دربیاره و همینقدر مریضم کنه ناراحتم! و مسئله اینه که سرشتم ه و واقعاً قابل تغییر نیست! -_- حتا تکنیک‌های مایندفول‌نس و روانشناسی و .. هم جوابگو نیست! سرشت ه، ژنتیک ه.‌ :( 

 

- انقدر که از استرس مزمن داشتن و شوکه شدن می‌ترسم، می‌دونم که مقاومتمم سر همینه! مثل اون بچه‌ی کوچولویی که انقدر بیمارستان اذیت شده بود که تا دید یکی با لباس سفید داره نزدیکش می‌شه گریه کرد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نوزادان

بخش نوزادان اینطوری ه که یکی از بچه‌ها بیدار می‌شه از خواب و گریه می‌کنه، پشت بندش یکی یکی بقیه هم شروع می‌کنند به گریه کردن. :))

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

مهما

اینکه چه چیزایی حالتو می‌گیرن به خوبی نشانگر این ه که چه چیزایی برات مهم‌اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

آرامش

آرامش در زندگی با هیچ‌چیزی، تأکید می‌کنم با هیچ‌چیزی قابل تعویض نیست؛ و یکی از ملزومات آرامش، حس راحتی در زندگی ه! 

چه خوبه آدم راحت باشه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

NICU-3

مهرماه که ما بهداشت بودیم و وارد بخش‌های درمانی نشده بودیم، هنوز ابهت اینترنی رو تجربه نکرده بودیم.‌ :)) اون ماه محیا اینترن عفونی بود و وقتی که صحبت از اوردرنویسی بود، پرسیدم چطور بلدید اینا رو؟ محیا گفت غریزی. :)) غریزی می‌ریم تجویز می‌کنیم. :)) این حرف خنده‌دار بود ولی با گذشت زمان بیشتر می‌فهمم این غریزی یعنی چی! مخصوصاً ذوقتی اتند سوال می‌پرسه و تو کاملاً غریزی جواب می‌دی و اتند از اینکه اون سوال رو بلدی و جهت تحسینت چند ثانیه‌ای بیشتر به تو نگاه می‌کنه :))) 

ولی واقعیتش اینه که این مباحث یه روزی یه جایی گذرا به چشمت خورده، و یه روز لازمت می‌شه و تحت تأثیر شرایط استرسی یا نیاز یا هرچی مغزت -که خودش قبلاً بدون آگاهی تو تحلیل کرده دسته‌بندی کرده و تو یه بخش خاصی از حافظه‌ات قرارش داده- یهو مثل مامانا مطلب رو برات پیدا می‌کنه و می‌گه بفرما :))

 

- فاطمه اینطوری ه که وقتی چیزی راجع به کارهایی که باید انجام بدیم -وظایف اینترنی- اشتباه می‌دونه یا نمی‌دونه ترجیح می‌ده از رزیدنت یا پرستار بپرسه! مثلاً چندتا تخت داریم، چندتا مشاوره داریم و ... . من هم از اونایی‌ام همیشه وقتی چیزی رو بلدم نمی‌تونم کنترل کنم خودمو و جواب می‌دم زودتر.:))) و بعد فاطمه چون اعتماد نداره به جواب‌های من عصبانی میشه و تند حرف می‌زنه که «الهه اجازه بده» و بعدِ چند دقیقه علافی یا اشتباه دوباره می‌رسه به جواب من. :)))  اون اولا ناراحت می‌شدم و خشمگینی پیدا می‌کردم که سعی می‌کردم فقط بروز ندم. :)) الان این دو سری اخیر می‌خندم دور می‌شم :)) ولی یه تصمیمی هم گرفتم که دیگه این مواقع به فاطمه جواب ندم یا لااقل قبل جواب دادن تیکه بندازم بهش و بعد جواب بدم. :)) 

 

ویرایش: پیام داد و عذرخواهی کرد ازم :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

سفیدی

گاهی دلم می‌خواد که ماشین زمان داشتم، برمی‌گشتم اول دبیرستان و دوباره همون حس زیبای زلال بودن رو تجربه می‌کردم! گاهی فکر می‌کنم خیلی دورم از اینکه دوباره بتونم همون‌طور بشم. همون قدر زلال، همون قدر سفید، همون قدر آرام.. گاهی عمیقاً آرزو می‌کنم که کاش دختری کپی خودم در همون سن و سال داشته باشم! [ولی در ادامه مثل من نشه.‌ : ))]

دلم تنگ شده برای خیلی چیز‌ها. و آرزو می‌کنم کاش حداقل نزدیک گذشته بشم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

رودربایستی

بعضی وقت‌ها احساس می‌کنم در رودربایستی خودم با خودم یا با حرکت عمومی مجبور می‌شم کاری کنم! حالا بحثم راجع به چیزهای مازور نیست که هم‌رنگ جماعت نبودن سخت و هزینه‌بره. منظورم چیزهای کوچیکه!

مثلاً اینکه چرا در اثر رو دربایستی با حرکت عمومی ۱۲ از بیمارستان خارج شدم و نموندم درس بخونم؟ یا چرا وقتی اسنپ و آژانس هم گیرم نیومد، پس از ده دقیقه پیاده‌روی لذت‌بخش زیر این برف شدید و دوست‌داشتنی، باقی مسیر رو پیاده نیومدم و از این تاکسی زردا دربست گرفتم؟ درحالی که هیچ‌کدام این دو تا کار رو با رضایت قلبی انجام ندادم اما تو رو در بایستی با کی مجبور شدم؟

کاش کمی صبرم بیشتر بشه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

رست اطفال!

وزنم از هفته‌ی پیش یک کیلو / ۷۵۰ گرم هم بیشتر شده و رسیده به ۶۵.۵! در یک ماه از ۶۲/۶۳ رسیدم به ۶۵.۵! نیم کیلو هم بیشتر بشم می‌شم overweighted! 

- به نظرم باز بهترین کار اینه که این حجم عظیم شیرینی و کیک خوردنام رو کم کنم! -_- یعنی بدنم کاملاً مستعده‌ها! برم طرح احتمالاً شبیه مامانا می‌شم. :)) 

- دلم درس خوندن می‌خواد. !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

PICU- 2

سر اینکه مجبورم تو تاریکی و سوز سرمای هوا برم بیمارستان مثل بچه‌ها اخم کرده‌ام و نشسته‌ام و منتظر فاطمه اینام. :(( 

خوبیش اینه که روز آخره!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

کمالگرایی

دیروز رویا بهم گفت یه تغییر خیلی مهمی که کردی اینه که کمالگراییت به شدت کم شده و این جذاب‌ترت کرده.

نمی‌دونم منظورش از جذاب‌تر شدن چیه، اما کم‌کردن کمالگرایی‌ام -که گاهی شعله‌ور می‌شه و من همیشه اینطور توصیفش می‌کنم که رفته اون پشت و پنهانی و ریز داره نگاه می‌کنه تا یک فرصتی پیدا کنه و دوباره بیاد بیرون و شعله‌ور بشه!- برام همراه با احساسات خوبی نبود. هرچند اینکه الان واقع‌بین هستم باعث شده آرامش بیشتری داشته باشم و خود معمولی‌ام رو بپذیرم و دوست داشته باشم. فارغ از تلاش‌های اضافیِ بی‌سرانجام.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰