«برای مثال در یک مطالعه افراد را در اتاقی قرار دادند که انواع و اقسام خوراکیهای هوس برانگیز در آن وجود داشت. (دوریتو، اسکیتلز، ام اند ام، بادام زمینی بوداده) و از آنها خواسته شد که یک تکلیف کامپیوتر را به انجام برسانند. برای بعضی خوراکی را درست مقابل چشم و روی میز کنار دستشان قرار داده بودند. برای برخی دیگر این خوراکیها کمی دورتر و درواقع خارج از ذهنشان قرار گرفته بود. افراد شرکتکننده بعد از اتمام تکلیف کامپیوتری در مقابل یخچالی پر از بستنی قرار میگرفتند. آنهایی که خوراکی کنار دستشان بود و مدت زیادی را به مقاومت در برابر میلشان به خوردن گذرانده بودند بالاخره تسلیم میشدند. آنها نسبت به کسانی که خوراکیها دور از چشمشان قرار گرفته بود بسیار بیشتر بستنی میخوردند. پژوهشگران این حوزه اراده را به عضله ای تشبیه کردهاند که با استفاده بیشتر خستهتر می شود. براین اساس نیاز مداوم به مقاومت در برابر وسوسه باعث خالی شدن توان مقاومت فرد میشود و فرار از دام کمیابی را بیش از پیش دشوار می سازد.»
از کتاب فقر احمق میکند
___________________
این پاراگراف بالایی برای من همیشه جای سوال بود ... فکر میکردم فقط من بودم که ضعیف شدم.. برام قابل باور نبود که چطور من با اون حجم اراده و مقاومت یهو این همه سقوط کرده باشم. کارهای من پیش از این سقوط خارقالعاده بود. با تلاش زیاد، تقوای زیاد، رسیده بودم به اوج بلندترین کوه -نسبت به توان خودم- و دقیقاً در اوج کوه یهو گفتم چرا باید انقدر به خودم سختی بدم؟ و به خودم که اومدم دیدم تو درهی کنار کوه دارم با دستوپا و کمر شکسته میخزم... برام عجیب بود این دو اختلاف ۱۸۰ درجهای الهه... الههی قبلی کاملاً آگاهانه و ارادی کارهای سختی رو انجام میداد و به اراده و پشتکارش معروف بود؛ اما الهه فعلی بدون داشتن توان مقاومت، بدون داشتن اراده در مقابل همه چیز کم میآورد.. و همون حدیث «ندیدم جاهل را مگر در افراط و تفریط» شرح حال من ه... آه!
× چرا علم را دوست دارم. شاهد.