عیانِ دل

حرف‌های عیانِ دل

۲۳ مطلب با موضوع «روزمرگی» ثبت شده است

آتش‌بس

جنگ تموم شد! سه روز پیش آتش بس اعلام کردند. با کلی شهید و تخریب .. احتمالاً باز هم حمله می‌شه ولی این حس بد که آسمان وطنت به روی جنگنده‌های اسرائیلی باز شدند هیچ وقت شاید فراموش نشه ..

همون‌طور که نحوه شروع جنگ برای همه یه محل تعجب بزرگ بود، پایان جنگ هم همین‌طور بود .. اسرائیل داشت به وحشیانه‌تربن شکل ممکن تهران رو می‌کوبید.. شب زود خوابیدم، صبح که بیدار شدم انتظار داشتم بگن آمریکا نیروی زمینی‌ش وارد شده، دیدم ساعت ۴ صبح گفتند آتش بس شده! صبح حمله آمریکا هم همین حس رو داشتم. شب قبلش نسبتاً آروم بود و انتظار داشتم اوضاع بهتر بشه. صبح بیدار شدم همسرم گفت آمریکا حمله کرده و با B2 بمب سنگرشکن انداخته تو مراکز هسته‌ای. واقعاً از سرعت اتفاقات نمی‌تونستم بفهمم واقعی هستند یا دارم خواب می‌بینم یا همه‌ش یک بازی ه .. 

 

حالا ارام‌ترم، در هتلی نشستم و از سفر ماه عسل لذت می‌برم. همزمان سوالات فیزیولوژی بچه‌های فوریت رو طرح می‌کنم. امیدوارم و بدون استرس. و دوباره حس زندگی دارم. 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

جنگ‌زده

آخرین پستم مربوط به مهر ماه پارسال ه، از اضطراب جنگ گفته‌ام، الان ۲۹ خرداد ۱۴۰۴ هست و ۷ روز هست که بین ایران و اسرائیل جنگ تمام عیار شروع شده و نواحی مختلف ایران دارن بمباران می‌شن.. دو روزه که اینترنت نداریم. ملی شده، بانک سپه هم هک شده و عملاً کارت بانکی من به درد نمی‌خوره.. این ماه آخرین ماه طرح من بود، ۲۹ خرداد ۱۴۰۴ ابلاغ طرحم تموم می‌شد، ولی کل خرداد ماه مرخصی بودم، جمع مرخصی‌های استحقاقی که نرفتیم .. ۱۵ و ۲۲ خرداد هم عروسیمون بود. اولی شهر من، دومی شهر آقای همسر 🤍

به نظرم باید از این استرس و رخوت جنگ بیرون بیام. بشینم سر برنامه‌هایی که داشتم ... باید برنامه پزشکان رو برای تیر ماه آماده کنم. سوالات امتحانی فیزیولوژی رو برای دانشجوهام طرح کنم .. زبانم رو خوب بخونم و شروع کنم به مطالعه دروس تخصصی.. 

هنوز زندگی جریان داره .. من دارم آشپزی می‌کنم و غذاهای خوشمزه می‌پزم، از بودن پیش همسرم لذت می‌برم، به خوبی می‌خوابم (!)، و کارهایی که دوست دارم انجام می‌دم. 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

جنگ اسرائیل

پست‌های قبلی‌م رو می‌خوندم، کاملاً نمایانگر اضطراب شدیدی ه که پارسال همین موقع داشتم. جدی چقدر زندگی با اضطراب بده! خودمم یادم ه که چه خالی داشتم. بی‌خوابی، بی‌اشتهایی، آژیته بودن! 

 

از اینکه جنگ بشه می‌ترسم. همیشه می‌ترسیدم ولی انگار الان که سایه جنگ بیشتر شده برام ترسناک‌تر شده. خدا خودش بهمون رحم کنه. 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

مهر ۱۴۰۳

سرمای مطلوب مهرماه 

خنکی هوا و نسیم قشنگ

خلوتی شیفت

اورژانس 

بوی خوب پختن چغندرقندی که در کارخونه کناری می‌پزه

یار قشنگ و مطلوب! یار دوست‌داشتنی، یار کافی، یار ناجی 

زندگی خیلی قشنگه. الهی شکر. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تصمیم به بازگشت

بعد از مدت‌ها تصمیم گرفته‌ام بنویسم و نوشتن را در روزمرگی‌هایم به عادت تبدیل کنم.

از وقتی از پشت لپ‌تاپ برخاسته‌ام، از اوایل سال 1400، دیگر نه نوشته‌ام و نه توانی برای نوشتن در خودم احساس کرده بودم. گمان می‌کردم آدمی گنگ شده‌ام. ولی اینبار تلاش خواهم کرد دوباره پشت لپ‌تاپ بنشینم و بنویسم.

 

اگر خدا بخواهد در همین ماه پیش رو طبابتم را آغاز خواهم کرد. و با توجه به ترجیحی که دارم احتمالاً پزشک اورژانس بشوم. دوست دارم روزمرگی‌هایم را بنویسم و نمیدانم وبلاگ جدیدی برای مطالب پزشکی‌ام باز کنم یا در وبلاگ خودم ادامه بدهم ..نظر شما چیست؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

معمولی بودن ناراحت‌کننده است دوستان

کاش تو المپیاد پیارسال مدال می‌آوردم که حسرت به دل نمونم.. 

معمولی بودن خیلی بده. مخصوصاً وقتی از بچگی فکر می‌کردی معمولی نیستی. چشمت رو باز می‌کنی، می‌بینی نه انقدری درس بلدی، نه انقدری تونستی دست‌آورد علمی داشته باشی، نه انقدری مهارت داری، نه استعداد زبان داری، نه استعداد دخترانگی، و نه چیز دیگه.. تا اینجا هم به ضرب و زور خانواده رسیدی! معمولی بودن واقعاً بده، ناراحت‌کننده‌ست، معمولی بودن اندوهگین‌کننده ست. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

رزیدنتی

ترکیبی از دودلی و خستگی و ناامیدی که با شرایط خستگی و البته شام و ناهار نخوردن پُست کشیک ترکیب شده.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نظم و ثبات‌قدم

آخرین دوره‌ای که نظم داشتم سوم دبیرستان بود. بعدش در دوره‌ی پیش‌دانشگاهی هیچ نظم و برنامه‌ای در زندگی‌م نبود، اون سال حس لذت هیچ‌کاری نکردن و تن‌پروری زیر زبانم مزه کرد، سال‌های بعد تا الان هم همین بودم و هستم. اما همیشه حس بی‌کفایت بودن رو دارم. حس ضعیف بودن. حس بی‌ثمر بودن، به هیچ‌چیزی نرسیدن .. درحالی که قبلاً قوی بودم ، نظم داشتم، و تن‌پروری نمی‌کردم. 

چند روز پیش در استوری روان‌درمانگر عزیزم، خانم دکتر عطارد دیدم نوشته [مضمونا] «پشتکار و نظم هم درد داره، اما دردش با گذر زمان کم میشه، اما هیچ‌کاری نکردن می‌شه پشیمانی که با گذر زمان دردش بیشتر می‌شه.» تلنگر بود برام. خیلی خیلی حرف مهم و یادآوری به جایی بود ..

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

حیات وحشی به نام ایران

زندگی در ایران و به طور خاص‌تر زندگی خوابگاهی و تحصیل پزشکی برات قانون جنگل رو به خوبی یاد می‌دن. «اگه نخوری خورده می‌شی.» اگه بخوای رعایت اخلاق، نوبت، انصاف و درستی رو بکنی کلاً می‌مونی، به اصطلاح اگه میخوای زرنگی کنی کلاً مصیبت می‌کشی یا نمی‌تونی جلو بری. 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱

زن ایرانی

یعنی کمتر زن ایرانی دیدم که پشت سر و یا جلوی شوهرش هی غر نزنه از دستش و شاکی نباشه ازش! انگار که مجبوراً تحمل می‌کنند. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰