مهرماه که ما بهداشت بودیم و وارد بخشهای درمانی نشده بودیم، هنوز ابهت اینترنی رو تجربه نکرده بودیم. :)) اون ماه محیا اینترن عفونی بود و وقتی که صحبت از اوردرنویسی بود، پرسیدم چطور بلدید اینا رو؟ محیا گفت غریزی. :)) غریزی میریم تجویز میکنیم. :)) این حرف خندهدار بود ولی با گذشت زمان بیشتر میفهمم این غریزی یعنی چی! مخصوصاً ذوقتی اتند سوال میپرسه و تو کاملاً غریزی جواب میدی و اتند از اینکه اون سوال رو بلدی و جهت تحسینت چند ثانیهای بیشتر به تو نگاه میکنه :)))
ولی واقعیتش اینه که این مباحث یه روزی یه جایی گذرا به چشمت خورده، و یه روز لازمت میشه و تحت تأثیر شرایط استرسی یا نیاز یا هرچی مغزت -که خودش قبلاً بدون آگاهی تو تحلیل کرده دستهبندی کرده و تو یه بخش خاصی از حافظهات قرارش داده- یهو مثل مامانا مطلب رو برات پیدا میکنه و میگه بفرما :))
- فاطمه اینطوری ه که وقتی چیزی راجع به کارهایی که باید انجام بدیم -وظایف اینترنی- اشتباه میدونه یا نمیدونه ترجیح میده از رزیدنت یا پرستار بپرسه! مثلاً چندتا تخت داریم، چندتا مشاوره داریم و ... . من هم از اوناییام همیشه وقتی چیزی رو بلدم نمیتونم کنترل کنم خودمو و جواب میدم زودتر.:))) و بعد فاطمه چون اعتماد نداره به جوابهای من عصبانی میشه و تند حرف میزنه که «الهه اجازه بده» و بعدِ چند دقیقه علافی یا اشتباه دوباره میرسه به جواب من. :))) اون اولا ناراحت میشدم و خشمگینی پیدا میکردم که سعی میکردم فقط بروز ندم. :)) الان این دو سری اخیر میخندم دور میشم :)) ولی یه تصمیمی هم گرفتم که دیگه این مواقع به فاطمه جواب ندم یا لااقل قبل جواب دادن تیکه بندازم بهش و بعد جواب بدم. :))
ویرایش: پیام داد و عذرخواهی کرد ازم :)